جدول جو
جدول جو

معنی پوست افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست افکندن
پوست انداختن سلخ
تصویری از پوست افکندن
تصویر پوست افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوزش افکندن
تصویر پوزش افکندن
پوست از تن به در کردن، بدل کردن پوست، پوست انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
ذخیره کردن اندوختن، بعقب انداختن (کاررا) تاخیر، میراث گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
پوست گرفتن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
((~. اَ کَ دَ))
پس انداز کردن، ذخیره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
((کَ دَ))
پوست گرفتن، قشری از مغز جدا کردن، غیبت کردن، صریح گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
Peel, Skim, Skin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
чистить , снимать пенку , снимать кожу
دیکشنری فارسی به روسی
чистити , знімати піну , знімати шкіру
دیکشنری فارسی به اوکراینی
obierać, zbierać piankę, obierać skórę
دیکشنری فارسی به لهستانی
descascar, desnatado, depilar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
éplucher, écumer, écorcher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ปอกเปลือก , ตัก , ปอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
mengupas, mengikis, mengkuliti
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
छीलना , झाग हटाना , चमड़ा उतारना
دیکشنری فارسی به هندی
לקלף , להסיר , לקלף
دیکشنری فارسی به عبری
皮をむく , すくう , 皮を剥く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
껍질을 벗기다 , 걷어내다 , 피부를 벗기다
دیکشنری فارسی به کره ای
kabuğunu soymak, sıyırmak, derisini soymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kumenya, kupiga, kuosha ngozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
খোসা ছাড়ানো , ফেনা তোলা , ত্বক ছাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
چھلکا اتارنا , جھاگ ہٹانا , کھال اتارنا
دیکشنری فارسی به اردو